سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به تازگی ها دریافته ام آدم نباید خیلی هم پیر شود تا مثل "ننه خدیج" آلزایمر بگیرد و نفهمد به جای گوجه فرنگی، نباید پرتقال بیندازد توی دیزی آبگوشت و مایه خنده جوان های فک و فامیل شود! آدم، جوان هم که باشد وقتی دندان های کرم خورده اش را با ملقمه ای از جیوه، طلا و ... پر کند، آلزایمر می گیرد! تازه این یکی از عوارض عناصر سنگینی مثل جیوه است!

جوانی است و جاهلی، پای آلزایمر هم که به میان بیاید، می شود قوز بالای قوز! دلارهای تک چشم آمریکایی زیر دندان مزه می کنند! دخترکان مو زرد و چشم ازرقی دل می برند! و به آنی بوی عطر دست های مادر و گرمی آغوش پدر از یاد می رود.

آدم جوانی که آلزایمر هم گرفته باشد دیگر چه می فهمد"عشق به وطن حادثه نیست بلکه یک ضرورت است." یادش نمی آید، روزگاری پیشتر، همان وقت ها که با خنده هایش دل پدر ضعف می رفت، با تاتی تاتی رفتن هایش قند توی دل مادر آب می کرد و خاله خانم فضای خانه را پر می کرد با بوی اسپند تا بترکد چشم حسود و بخیل، جوان هایی بودند خیلی جوانتر(تر) از حالای او، که بخاطر وطن تا پای انفاقِ جانشان با خصم درافتادند و به انتهای خیر و بر رسیدند! که هنوز خس خس سینه هایی مو بر اندام آدم سیخ می کند و خدا بهتر می داند تعداد پدران و مادرانی که قامت کمان کردند و مو سپید، بلکه برگردد نور چشمی شان، اما برنگشت!

درد نوشت:

 من می ترسم برای دندانهایی که با جیوه پر شده اند و برای گوشهایی که سنگین شده اند و نمی شنوند صدای حاج همت را!

من می ترسم برای "وحیدهایی" که بفروشند خودشان را به کشوری که همه گزینه هایش روی میز است!


+ تاریخ سه شنبه 92/11/22ساعت< pb:Time3> نویسنده | نظر

با هر نفس، هر واژه دور شدم از تو

 چه عبث گام می زنم این ثانیه ها را

خسته ام از این همه تفاخر و تکاثر

ین المفر؟"



+ تاریخ دوشنبه 92/11/14ساعت< pb:Time3> نویسنده | نظر