سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هوالباقی

" فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ"

یک‌وقت‌هایی بدون برنامه‌ریزی قبلی چیزهایی پیش می‌آید که نمی‌دانی اسمش را چه بگذاری، قسمت یا چیزی شبیه آن. به خودت می‌آیی و می‌بینی وسط قبرستانی لابه‌لای قبرها بی‌آنکه اراده کرده باشی یا برنامه چیده باشی برای زیارت قبور. انگار حرف داشته باشند با تو مرده‌ها. انگار خوانده باشند تو را. نه مثل او که خانم‌بزرگ به خوابش آمده است و پی قبرش اسم‌ها را می‌خواند. می‌دانی، جایی خوانده بودم نباید روی قبرها را خواند فراموشی می‌آورد، اما حالش از این چیزها خراب‌تر است باید رهایش کرد به حال خود...

 یک‌وقت‌هایی سنگین می‌شوی حتی سنگین‌تر از تمام عناصر سنگین جدول مندلیف. آن‌قدر سنگین که چیزی تکانت نمی‌دهد نه گریه ابرها  تو را به شوق می‌آورد نه صدای پای بهار که از گلوی درخت گلابی حیاط بلند است. نه صدای کوکوی فاخته‌ها، حتی واژه‌های خدا هم اشکت را در نمی‌آورد. باید بنشینی سرتاپای اندیشه‌‌ات را برانداز کنی... باید تمام واژه‌هایت را مرور کنی...باید بازنگری کنی کلهم خودت را...

مرده‌ها زنده‌ترین آدم‌های این دنیا هستند. به‌یقین رسیده‌اند. به "... بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ". لمس کرده‌اند"وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ" خدا را. سکوتشان بلندترین فریادهاست. کمی باید دل به دلشان داد تنها.  قبرستان بهترین جای دنیاست برای تأمل. می‌بینی، "آخرین منزل هستی اینجاست". از حاج حسین با آن‌همه تواضع و فروتنی گرفته تا بی‌بی با آن‌همه رأفت. از ننه خدیج که شام شهادت شمس الشموس رفت تا دائی حسن در سفر کرب و بلا. از مادر پدر و مادر که ندیدی‌شان تا پدر مادر و پدر که دیدی‌شان. از مادر هما که مزه کیک روز معلمش هنوز زیر زبانت مانده تا همکلاسی که فرصت تماشای فرزندش را نیافته...خیلی‌ها که نمی‌شناسی‌شان. از صاحب امامزاده ـ که اهل کرامت بوده است‌ـ و دلت می‌خواهد لااقل یک دی اِن آ، از او به ارث برده باشی تا شهدا که دردانه‌های خدایند و در قطعه‌ای جداگانه. همه در آغوش سرد خاک آرام‌گرفته‌اند. می دانی بین این آدم‌ها جای تو خالی است اما زمانش می‌رسد دیر یا زود. مرده‌ها می گویند: هِی تو... نکند گند زده باشی بر همه‌ی ثانیه‌هایت. نکند قلبت انبانی از کینه و کدورت شده باشد. سنگین شده‌ای‌ها..

پایان نوشت: یا اله المسیئین بگذار "زیر باران نگاهت بسوزم "... بگذار بمیرد این‌همه خودخواهی ... این‌همه نفرت...


+ تاریخ شنبه 93/11/25ساعت< pb:Time3> نویسنده | نظر