|
||
هوالحی سالیانی پیش از این گفتند: خلخال از پای زن یهود کشیدند گفتی: اگر جان بسپارید از غم باکی نیست حالا چه کنیم تا حق مطلب ادا شود وقتی میبینیم هم کیشانمان را زنده زنده میسوزانند
هوالحبیب نمیدانم گفته بودم یا نه، از خودم بدم میآید، وقتی اینطور به تو بیمحلی میکنم. به تویی که اول و آخری. اصل همه چیزی. تو... الله... کسی که آفریدی و پروراندی مرا. تویی که میمیرانی مرا. من، از خودم بدم میآید! وقتی زل میزنم به آیههایت و فریاد میزنم"خوب که چه؟". از خودم، از تن صدایم، از تکتک واژههایم، حالم به هم میخورد. وقتی کمرنگ مینویسمت. زمانی که برایم حاشیهای میشوی، تزئینی. بدم میآید از خودم برای همه لحظههایی که تو صبوری و من ناآرام. تو رحمانی و من طلبکار. امروز "لک العتبی"، بدجور دلم را لرزاند. چقدر تو را نداشتهام؟ چقدر دور شدهام؟ من، چطور بدون تو با خودم راه آمدهام؟! برچسبها: أنت |
|