سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هوالشهید

باز بهار با تو پایان گرفت

و قلب عشاق را غم نبودنت

واژه هایم تو را کم دارند

فروغ چشمانی که به رنگ خدا می ماند

و نوازش دستانی که رایحه گل رز با خود دارند

سراغت را از که باید گرفت؟

پیکر به خون نشسته طفل لبنانی یا قلب به غم نشسته مادر ایرانی

نشانت را در کجا یافت؟

خاک تفدیده جنوب یا صخره های سترگ غرب

بر کرانه اروندی یا زیر رگبار خصم

گویا چون درد و مظلومیت لامکان شده ای

به اندازه عشق وسعت گرفته

و به پهنای غم در زمان ریشه دوانده ای

تو را باید حرف به حرف خواند

برای چشمانی که به یغما رفته اند با زخارف دنیای دنی

و واژه به واژه از بر کرد

برای سرهایی که گرم اند به غیر حق

به امید رهایی...

...

رنگ سپید پاشیده ام بر بوم دل

نقاشی اش با تو

چ م ر ا ن


+ تاریخ شنبه 93/3/31ساعت< pb:Time3> نویسنده | نظر

هوالحبیب

سلام حضرت بانو! {خواهر خورشید}

آخ اگر بدانید چه می گذرد بر کسی که هوس زیارت کرده و حالا در دو قدمی ضریح میخکوب شده. پای پیش آمدن ندارد نه از باب غریبگی که دلش نمی آید بوی زهم گناهانش حریمتان را بیش از این آلوده کند. سرش را بگذارد روی شانه ی دیوار. خود را محق نبیندکه مثل همه زائرها در آغوش ضریح رها شود و بی ملاحظه دور و بری ها بزند زیر گریه.

 چقدر سخت است وقتی در برابر بانویی چون شما خبط و خطاهایش شروع کنند به رژه رفتن در پیش دیدگانش، دلش گر بگیرد از این همه فعل ناصواب و بغض گلویش را دو دستی بچسبد طوری که نفسش در سینه حبس شود. چشم از ضریح بگیرد و صورتش را با سیاهی چادر مستتر کند. دلش لبریز واژه هایی باشد که بال و پر شکسته اند. واژه هایی که صدای حزین شان به گوش احدی نرسیده و زحمت خواندنشان با خود شماست...تنها خود شما...

دوری و اضطراب نرسیدن امانش را بریده باشد چشم بچرخاند برای گوشه دنجی، جایی که اگر چمباتمه بزند و در خودش فرو رود کسی پاپیچش نشود. حتی اگر چشم هایش به سرخی بنشیند باز هم حواس کسی پیِ او نباشد. اگر بدانید چقدر سخت وقتی ثانیه ها رخصت ندهند. و بیش از اینکه او فرصتی برای این حرف ها بیابد پا تند کنند. به سلامی مختصر خلاصه کند زیارت را و حسرت اینکه دلش سبک نشده...

بانو جان؛ نه برای گروکشی که از سر حواس پرتی، مُهر حرم در جیبش جا مانده اطلبنا عند حرمک...


+ تاریخ سه شنبه 93/3/20ساعت< pb:Time3> نویسنده | نظر

هو ارحم الراحمین

اگر یک سال و هشت روز پیش مرده بودم

این واژه ها خوراک مورهای قبرستان بود!

و روحم...

"یَا غَفْلَتِی عَمّا یُرَادُ بِی"


+ تاریخ جمعه 93/3/9ساعت< pb:Time3> نویسنده | نظر