هوالحبیب
«یا رفیق من لارفیق له»
این 10 سال دوری از تو روانشناس خوبی ساخته، آنقدر خوب که بهراحتی رأی آدمها را بزنی و از تصمیمات مضحک منصرفشان کنی. وادارشان کنی صبحها با ده نفس عمیق روحشان را از تعلیق بیرون بکشند. اینکه به نفعشان است به هندسه اقلیدسی معتقد باشند و حرص به هم نرسیدن دو خط موازی روی کاغذ را نخورند، قطعاً نصفالنهارها بهرغم مجازی بودن در قطبین به هم میرسند. نمیدانم بااینهمه چرا حرفهای دلم را نمیخوانی...
این روزها روحم بجای گوش سپردن به خطابههای غرایت در باب لزوم تولید علم، تقویت فن بیان و تهیه اِس اُپی، میخواهد دست در دست دخترک هفتساله زنگ تفریح، مدرسه را بگذارد روی صدا، روحم بیتاب سرسره بازی است، بی تاب پر کردن کف حیاط از مربعهای گچی. سر صف ضجه بزند "ای زن به تو از فاطمه (س) اینگونه خطاب است ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است." کفر خانم "فریبا" را در همخوانیهادرآورد. برای دهه فجر فکر اجرای نمایش باشد. با "فاطمه" دستبهیکی کند و خودش را در گروه سرود کلاس چهارمیها جا بزند. مثل "مرجان"جو گیر شود سر اجرای سرود ای شهید، یادش برود باید دست راستش را میگذاشت روی قلبش. ساعتها به تماشای رقص ریسههای پرچم سه رنگ بنشیند و کیف کند. کاش در گوش روحم ندبه زمزمه میکردی با آن صدای لطیف. اگر بدانی روحم چقدر بهانه چادرنماز سفید مدرسه را دارد...
به نظر بیهوده در چشمانت زل زدهام. خبری از کودک دیروز نیست. پاک ازدسترفتهایم، مثل خودم بچگیهایت را پشت سر گذاشتهای، قد کشیدهای بیش ازآنچه در گذشته ها تصورش را داشته باشیم. خیلی وقت است دولت سازندگی سر آمده و حقوق معلمی پدر رو به فزونی گذاشته، ضرورتی ندارد به بهانه روز تولدم برای مدادهایم فکر جای گرم و نرمی باشی. بایستی هدفمند زندگی کرد. امید است نظریات "اسکینر"بهبود یابد. میتوانی با پولهایت موشهای جدید بخری و تحقیقات گسترده راه بیندازی. روزها به افزایش راندمان دانشجویان بیندیشی. من بی صبری تو را در ابداع روشهای نوین آموزشی میفهمم. موظفی همچنان علم بالا بیاوری...
پایان نوشت: روحم چاییده باز و شانههایت نیست...