سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هوالحبیب

"اعدی عدوک نفسک"

حس غریبی است

گویی که غم قلبت را در میان دستانش می‌فشرد

و بغض بر گلویت چنگ می‌اندازد و یارای فریاد نداری

دردی از درون تو را می‌سوزاند

از بن وجودت می‌سوزی

گونه‌های سردت امشب میهمان دانه‌های گرم اشک‌اند...

آخر تویی که "من منی یمنی‌"ای

کوچکترین ذره این هستی گسترده

با کوه عظیم معاصی

با دنیا دنیا عجز

جرات کرده‌ای و در برابر او ایستاده‌ای

ـ اله مهربان آفرینش

 مسجود تمامی کائنات‌ـ

و می‌خواهی بخوانی‌اش...

اما با کدامین واژه؟

یا اله العالمین

یا حبیب قلوب الصادقین

یا غایه آمال المحبین...

و عبور یکباره این حرف‌ها بر دلت

می‌خواهی چه کنی با من و این واژه‌ها؟

این مذنب‌ترین آفریده‌ها

این عاصی‌ترین مخلوق‌ها

ـمنی که پیشانی‌اش ممهور لایمکن الفرار توست

واژه‌هایی که جانشان در دست توستـ

نمی‌دانم...

بیمناکم

شاید حق با آن شاعره شهیر است

بهار فصل سورچرانی زنبورها

فصل بی‌دلی عندلیب‌ها

فصل شکفتن غنچه‌ها

از راه رسیده اما...

در این من خبری نیست که نیست

شاخه‌ی وجود این واژه‌ها

زخم خورده سرمای زمستان است

و من اسیر دست او...


+ تاریخ پنج شنبه 94/1/13ساعت< pb:Time3> نویسنده | نظر