هوالشهید
خواب میدیدم حرم الشهدا دانشگاه وسعت گرفته
مثل یک دشت پر از لاله سرخ
جا به جایش شهید روئیده
نه یکی نه دوتا، بلکه صدها شهید
و من هراسان پی تو میگردم
اما بین این همه شهید پیدا نمیشوی
گمنامِ گمنامی...
این روزها
در بیداری دستم به تو نمیرسد
راه رویا را هم گرفتهای...
باشد تو! خوش باش با بهار
با طاووسیهایی که به گُل نشستهاند
کپه کپه گل زرد انگار که برگ و ساقهای در کار نبوده باشد
نفست را عمیق کن عمیقتر
بویشان تا ته کیسههای هواییات بال میکشند
بوی یاسها
و رُزها هم...
دم جنبانکها که بیش از خورشید مشتاق اند
از دوردستها خبر آوردهاند برایت
و دل گنجشگها که کوچکتر از دل همه عاشقهاست
با تو حرف دارند
و دمی لب فرو نمیبندند
و به عابران رخصت حتی سلامی نمیدهند
دل تنگ آسمان به جای همه چشمهای منتظر
بر تو میبارد این روزها...
می دانم...
شاخههای "مریم"زیر لب زیارت میخوانند
سلام بر تو ای ولی خدا...
ای محبوب حق...