هوالشهید
خط نگاهش از ورودی اتاق کشیده می شود به کنارهء بستر
با همان ته صدایی که در گلو دارد سه مرتبه تکرار می کند"علی"
اشکی از گوشهء چشمش بیرون می دود و جان می سپارد...
یک:
"او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست"
دو:
"من مات علی حب آل محمد مات شهیدا"
سه:
"... و مماتی ممات محمد و آل محمد"