هوالحکیم
"إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئًا وَلَـکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ"
بدبختی این نیست که عدل شب کنکور تب و لرز بگیری و علی رغم میل باطنی همه مامایی دانشگاه آزاد پذیرفته شوی یا با وجود داشتن مدرک دکتری فیزیک هسته ای از فلان دانشگاه معتبر اروپایی در یکی از مراکز دانشگاه پیام نور در شهری گمنام و دورافتاده مشغول به تدریس شوی یا نه فرم استخدام ات از شدت اضطراب خط خوردگی پیدا کند و مدیر آموزشگاه آن را حمل بر بی انظباتی ات کرده و از لیست مصاحبه شوندگان خط بخوری. بدبختی نگاه ترحم آمیز مردم وقتی کودک معلول ات را از خیابان عبور می دهی هم نیست و نه حتی وقتی سر سیاه زمستان صاحب خانه جوابت می کند. بالا بودن نرخ سود بانکی، قیمت ارز و تنگی دریچه میترال خان دایی چند شب پیش از عروسی آبجی کوچیکه، این ها هیچکدام بدبختی نیست. بدبختی در آفرینش خدا جایی ندارد. حربه شیطان است. انداخته سرزبانمان تا دور شویم از خدا و خوشبختی هایمان به دست فراموشی سپرده شود.
خوشبختی جایی در همین نزدیکی است. لازم نیست خودمان را به زحمت بیاندازیم. خوشبختی پینه های دست پدر و بوی تند قطره سی اِم است. نگاه نگران مادر وقتی از شکاف در تنهایی کوچه را می پاید و آمدنت را به انتظار می نشیند. خوشبختی زیر اخم و تخم های آقابزرگ سر خوردن قرص هایش، لابلای چین و شکن های صورت خانم بزرگ که موقع خندیدن دلت را قنج می اندازد، قایم شده.
خوشبختی دستپاچگی پدری که از فرط شادی زبانش بند آمده موقعی که نوزاد یک روزه اش را به دستانش می سپاری، دیکته های شب "حمیدرضا"، یاد گپ و گعده های دبیرستان{باند اف فور و خانم "فلاح"،ریسه رفتن های من و اشک چشم های تو}است. عصرها نوشیدن دم نوش بابونه، گل محمدی و چای سبز.
خوشبختی، قرآن روی طاقچه، دعای کمیل و سینه زنی هیئت در شب عاشوراست. خنکای شربت بیدمشک و گلاب موقع افطار، دور همی هایمان در امام زاده، خاله بازی های "مبینا" و "حدیث" وسط صحن آزادی، سرخی واژه شهید روی سنگ قبری، "اهتزاز پرچم سه رنگ مان روی قله های افتخار" و شنیدن خبر سقوط پهبادهای اسرائیلی و پیروزی مقاومت است.